داستان زیبای اشک پدر
داستان زیبای اشک پدر
هر وقت پدرم این ترانه را می خواند که «وقتی بچه بودی، عادت داشتی روی دوشم بنشینی، پدر نردبان بچه هایش است...» دلم می گرفت و برای پدرم غصه می خوردم...
تعداد بازديد : 594
تاریخ انتشار: پنج شنبه 13 خرداد 1395 ساعت: 8:36
برچسب ها : داستان های جدید,



